هيچ رقيبى ندارم / جزآيينه / که هر روز تو را نگاه ميکند / او را هم شکست خواهم داد
میگم دوستت دارم نگو نظر لطفته چون نظر لطفم نیست نظر دلمه
از با تو بودن برایم عادتی ساختی که بی تو بودن را باور نمیکنم .
دنیایم را میدهم برای لبخندت،هراسی نیست شاد که باشی دوباره دنیا از آن من است.
آنان که عشق را می فهمند عذاب میکشند و آنان که عشق را نمی فهمند عذاب میدهند.....!
تمام قندهای توی دلم را آب کردم برای تو ، تویی که چایت را همیشه تلخ می خوری
غمگینم ، مثل پیرزنی که آخرین سرباز برگشته از جنگ ، پسرش نیست .
نفسم ، تو در شمالی و من در جنوب ! کاش دستی نقشه را از میانه تا کند .
اگر احساس به خاموشی مطلق برسد / باز هم عاطفه ای هست میان من و تو .
درد دارد ، وقتی چیزی را کسر می کنی که با تمام وجودت جمع زده ای .
تفاهم به معنای درک کردن نیست ، بلکه به معنای توانایی تحمل تفاوتهاست امه مطلب
گفتی مسافری و من آنقدر عاشقم که سال هاست نماز دلم را شکسته میخوانم...
اگه رفتی دیگه بی تابم نکن ، دنیا اگه تنهام گذاشت ، تو منو انتخاب کن..
صداقتت را دوست می دارم هر چند سخت در اشتباهی آنچه را که صادقانه بر زبان می آوری
اگر احساس به خاموشی مطلق برسد / باز هم عاطفه ای هست میان من و تو
برای دیدن تو چشم میکند گدایی / به خدا که این گدایی ندهم به پادشاهی
شاديهايم هديه به تو ، كم بودنش را بر من خرده مگير ، اين تمام سهم من از دنياست
تو که یک گوشه چشمت غم عالم ببرد حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد.
دم به دم ساعت به ساعت یادتم ، گر خوشم یا ناخوشم در هر دو حالت به یادتم.
اي صميمانه ترين آيت مهر! باصميمانه ترين ياد به يادت هستم.
اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من، دل من می داند و من دانم و دل داند و من.
اگه انگور سیاه بودی ازت شرابی میساختم که تا آخر عمر مست تو باشم
ممکنه ما گلی را دیر یاد کنیم اما محاله عطر خوشش را از فضای دلمون پاک کنیم
خوشبختی را در همین لحظه باور کن لحظه ای که دلی بیاد توست
کوتاه ترین کلمه دنیا I شیرین ترین کلمه دنیا LOVE عزیزترین شخص دنیا YOU !
عشق تنها میکروبی است که از راه چشم سرایت میکند...
از ماضی ها و مضارع ها خسته ام / دلم حال ساده ی با تو بودن را می خواهد.
بخار شيشه ايم ، نازمون کني اشکمون در مياد چه برسه فراموشمون کني
شرط دل دادن دل گرفتن ، وگرنه یکی بی دل میشه اون یکی دو دل.
چو عاشق میشدم گفتم ربودم گوهر مقصود را ندانستم که این دریا چه موج خون فشان دارد
درعمق آرزوی من است که دروجودت خانه ای داشته باشم حتی به مساحت یک یاد
فاصله گرچه دستهايمان را جداكرد ولی خوشحالم جرات ندارد بدلهايمان نزديک شود
ای دل نگفتمت مرو از راه عاشقی رفتی؟ بسوز که این همه آتش سزای توست
شب فراق نداند که تا سحر چند است مگر کسی که به زندان عشق در بند است
می خواهمت چنان که شب خسته خواب را می جویمت چنان که لب تشنه آب را
جانا به جان رسید ز عشق تو کار ما دردا که نیستت خبر از روزگار ما
پروانه پر، گنجشک پر ، کلاغ پر ، دلم واسه دیدنت همیشه پر پر
اسير فصل خزان گردد عمر آنكه دمى اسير اشك كند چشم مهربان تو را
بوسيدن قول ماندن نيست ، شروع با هم بودنه ، درك و هم را فهميدن و حس بهم رسيدنه
دربت خانه ی خیالم از تو بتی ساختم که هیچ ابراهیمی راضی به شکستن آن نیست
با خیال تو بسر بردن اگر هست گناه با خبر باش که من غرق گناهم همه شب!
به حساب قلبت هزار بوسه واریز میکنم هر وقت یادم کردی برداشت کن...
تو پرستوی بهارانم باش ، از دلم کوچ مکن ، من به مهمانی چشمان تو عادت دارم.
شادیهایم هدیه به تو ، اندک بودنش را خرده مگیر ، این تمام سهمم از روزگار است.
آنکه خاطر تو را می خواهد حتما نفسی می خواهد، نفسم باش که خاطر تو را می خواهم
اتل متل گلابی دلم تنگه حسابی یه روز به خرج خودت می برمت کبابی !